|
از 1388
|
When the sharpest words wanna cut me down
I'm gonna send a flood, gonna drown them out
I am brave, I am bruised
I am who I'm meant to be, this is me
Look out 'cause here I come
And I'm marching on to the beat I drum
I'm not scared to be seen
I make no apologies,

بـاید به داشته هامون بیشتر فکر کنیم، به لبخندی که به راحتی روی لبامون نقش می بنده، به شادی و پایکوبی شب قبل، به تن سالمی که دارم و همیشه نسبت بهش بی تفاوتیم، به اینکه هر روز صبح می تونیم روشنایی روز رو ببینیم، به شغلی که داریم و ممکنه روزی ده بار بگیم خسته شدیم از این حجم کار، به همون یکی دو تا دوستی که داریم و به چیزی که هستیم، همونطور که هستیم.
باید به اینها بیشتر فکر کنیم و سپاس گزار باشیم تا بتونیم بیشتر شادی کنیم و به اهدافمون فکر کنیم.
خیلی وقت ها شاید نشه با لشکری از خسته گی ها، روزمرگی ها، بغض ها و ناراحتی ها مبارزه کرد ولی دست کم با فکر کردن به داشته هامون و خوش بودن باهاشون، میشه خون به جگر این لشکر کرد... .
من هنوز گاهی به آدمک چوبی سر می زنم، پست های قبلی ام را می خوانم بالاخره بخشی از خاطرات است، از سال 88 تا به 95، برای خودش عمری است. نمی دانم این روزها چقدر وبلاگ طرفدار دارد و دنبال می شود چون می دانم که هستند دوستانی که همچنان پر شور وبلاگ نویسی می کنند و دمشان گرم.
وبلاگم را دوست دارم، باز هم سر می زنم و چیز می نویسم، مثل قدیم ها، خط خطی اش می کنم، شعر می نویسم، عکس ثبت می کنم و خاطراتم را به اشتراک می گذارم.