از 1388

+ نوشته شده در  جمعه هجدهم تیر ۱۳۸۹ساعت 10  توسط آدمک چوبی  | 

+ نوشته شده در  سه شنبه هشتم تیر ۱۳۸۹ساعت 7  توسط آدمک چوبی  | 

 

بعد از مدتها آشپزی کردم، آخرین باری که یک همچین عملیات ناممکنی رو ممکن کردم، هفت هشت ده ماه پیش بود...

سفره ای انداختم که نگو و نپرس، از همه نوع غذا یافت می شد، رنگارنگ، خوش آب و رنگ، (خب دیگه چاخان بسه)

آخرین بار یک آش رشته ی بسیار حرفه ای پختم که از قضا مورد تحسین همگان قرار گرفت.

کلاً آشپزی رو دوست دارم اما بیشتر از اون با خوردن حال می کنم.

از اونجایی که بنده به شدت از گوجه فرنگی متنفرم، لذا این قرمزی هایی که در تصویر مشــــاهده می فرمایید تنها جنبه ی تزئین دارند.

این عکس حرفه ای رو هم خودم انداختم، اصلاً بارش هنر از هر انگشتم خیره کننده است، تازه توی مهد کودک هم همیشه نمره ی کاردستی هام رنگ آبی بود به معنی عالی..

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۸۹ساعت 20  توسط آدمک چوبی  | 

+ نوشته شده در  پنجشنبه چهاردهم آبان ۱۳۸۸ساعت 10  توسط آدمک چوبی  | 

+ نوشته شده در  شنبه سی و یکم مرداد ۱۳۸۸ساعت 13  توسط آدمک چوبی  | 

اضافات : عکاسش خودمم .

امیدوارم اقوام این کوچولو که تازه باهم رفیق شدیم عکسش رو اینجا نبینند بیان بگردند دنبال من بریزند رو سرم .!

+ نوشته شده در  چهارشنبه سی و یکم تیر ۱۳۸۸ساعت 7  توسط آدمک چوبی  | 

+ نوشته شده در  سه شنبه نهم تیر ۱۳۸۸ساعت 18  توسط آدمک چوبی  | 

ببینید چی پیدا کردم از لا به لای وسیله های قدیمی .

درست یادمه که این مجسمه ی کوچولو رو 12 سال پیش از مغازه ی لوازم خانگی سر خیابون که مجسمه و دکوری هم می فروخت خریدم البته نه به همین راحتی ، هر روز هر روز هم که نه ولی هر دفعه که داشتم از سر مغازه رد می شدم مثل توی این فیلم ها که بچهه از پشت شیشه مغازه با حسرت خیره می شه به دوچرخه می ایستادم و به این مجسمه ی نازنین که البته بین بقیه ی لوازم خانگی و مجسمه های بزرگ و خوشگل گم شده بود زُل می زدم .. انگاری با اون قیافه های معصومشون به من نگاه می کردند ، چشماشون و درشت می کردند و می گفتند که ما رو بخر..! قیمتش فقط 500 تومان بود همین ، ولی خب اون موقع مثل الان نبود که یه بچه 8 ساله انقدر پول داشته باشه که منو با تمام لباسام یه جا بخره اونم نقداً .!

خلاصه ریزه ریزه پول جمع کردیم و رفتیم خریدیم .

می بینید از همون موقع چه روحیه ی لطیفی داشتم .

+ نوشته شده در  چهارشنبه سوم تیر ۱۳۸۸ساعت 12  توسط آدمک چوبی  |